تاخیر طولانی
سلام عزیزکم
بعد تقریبا یک سال و نیم فرصت شد بیام مطلب بزارم تو وبلاگت چه مدت زمان زیادی ببخش گلم فرصت نمیشد خودمم باورم نمیشه
جونم برات بگه تو این مدت حسابی خانم شدی نفسم بزرگ شدی امسال پیش دبستان میری
مهد قبلیت روعوض کردم چون یه مهد نزدیک خونه باز شد و امکانات و محیط اموزشی اش خوب بود مهد قبلی ات رو هم دوست داشتی اوایل پافشاری میکردی و همش میگفتی میخام برم مهد خودم پیش دوستام .هنوزم که هنوزه همیشه خاله حمیده ات رو یادش میکنی و میگی خیلی دوستش دارم اما کم کم قبول کردی و الان این مهدت رو خیلی دوست داری شکر خدا به محیط مهد عادت کردی و کمتر مریض میشی و انقد عاشق مهدت هستی با علاقه میری .اخرهفته ها بهتون تکلیف میدن و شما هنوز خونه نرسیده انجام میدی .از یک تا 20میشمری 1تا10انگلیسی میشمری و اعداد رو میشناسی شعرهای قشنگ یاد گرفتی و نقاشی های زیبا میکشی و چندتاشو بهم هدیه دادی و من کلی ذوق کردم خلاصه حسابی هنرمند و خانم شدی . اما هنوزم برای مسواک زدن باید همش اصرارت کنیم . یه کار بدت هم اینکه اتاقت رو مرتب نمیکنی هر کارم کردم فایده نداشته تا الان نمیدونم باید چیکار کنم تا قانع بشی .جدیدا هر چی میخای برات میخریم البته کارمون درست نیست و بابایی تصمیم گرفتیم تجدید نظر کنیم یجورایی بدعادت میشی گلم و خوب نیست .اولین دندون شیری ات هم افتاد دخترم و اونو شب زیر بالشتت گذاشتی و منتظر بودی ببینی فرشته برات چی میاره .فرشته هم برات یه لپ لپ و یه بسته البالو خشک اورد خیلی خوشحال شدی ..الانم با اون یکی دندونت همش بازی میکنی و دوست داری بیفته زودتر و بازم فرشته برات هدیه بیاره .
در اولین فرصت عکسهای زیباتو میزارم
هم از مهدت هم تولدتات ومسافرتهامون و بقیه شیرین کاریات ..........
خدا روشکر بابت همه نعمتهاش خصوصا شما گل دخترم همیشه خدای مهربون پشت و پناهت باشه عزیزدل مامان و بابا عاشقتیم . یه فکرایی تو سرمه انشاءالله که خدا کمکم کنه و جوربشه